بخند....

تو خود میدانی..........

اگر بار گران بودیم و رفتیم ........................نا مهربان بودیم و رفتیم

نوشته شده در جمعه 24 شهريور 1391برچسب:,ساعت 16:28 توسط abjn|

دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:48 توسط abjn|

بعضی وقتها آدم ها زیبا هستند


نه به خاطر ظاهر شان.


نه به خاطر آن چیزی که میگو

یند.
فقط به خاطر آنچیزی که هستند

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:53 توسط abjn|

درسرزمینی که سایه آدم های کوچک ، بزرگ باشد
در آن سرزمین آفتاب در حال غروب است!

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:52 توسط abjn|

وای بر کسانی از امت من که به جای خدا

 حکم می کنند،همانها که می گویند فلانی

 در بهشت است یا دیگری در دوزخ....

" محمد  بن عبدالله (ص) "

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:47 توسط abjn|

اگر خدا کفیل است.................................غصه چرا؟

اگر رزق تقسیم شده است..........................حرص چرا؟

اگر دنیا فریبنده است..............................اعتماد به ان چرا؟

اگر بهشت حق است.............................. تظاهر به ایمان چرا؟

اگر قبر حق است...................................ساختمان مجلل چرا؟

اگر جهنم حق است.................................این همه ناحقی چرا؟

اگر حساب حق است................................جمع مال حرام چرا؟

اگر قیامت حق است.................................خیانت به مال مردم چرا؟

اگر دشمن انسان شیطان است........................پیروی از ان چرا؟

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:45 توسط abjn|

بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید

            در این عشق چو مُردید، همه روح پذیرید

بمیرید، بمیرید، وز این مرگ مترسید

            کزاین خاک برآیید، سماوات بگیرید

بمیرید، بمیرید، وزین نفس بِبُرّید

            که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

            چون زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید، بمیرید، به پیش شه زیبا

            بَرِ شاه چو مُردید، همه شاه و شهیرید

بمیرید، بمیرید، وزین ابر برآیید

            چو زین ابر برآیید، همه بدر منیرید

خموشید، خموشید، خموشی دم مرگ است

            هم از زندگی است این که زخاموش نفیرید

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:41 توسط abjn|

من سوگند خورده ام تا آزاده بمیرم

حتی اگر مرگ را چیزی بد و زشت ببینم

هر بنده ای روزی میمیردو به دیدار او میرود

 و  خاک تنش فرش زمین میشود،

پس آنگاه که آفتاب رو به افول گذارد

خورشید حقیقت،چاره ای جز طلوع ندارد.

"سخنان حضرت مسلم بن عقیل دقایقی قبل از مرگ"

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:40 توسط abjn|

جامعه ای که خرانش زیاد شوند

خرسوارانش هم زیاد میشوند!!!

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:38 توسط abjn|

زخــمی بر پهلـویـــم است...

 روزگــار نمــک می پاشد و من

 پیــچ و تاب می خـورم و همـه

گـمـان می کننـد که می رقصـم....


"دکتر شریعتی"

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:36 توسط abjn|

*بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى يافتم

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:33 توسط abjn|

قرن، قرن آتش نیست

قرن یک هوای تازه است

فکرها را شست و شویی لازم است

گم شدیم گر در میان خویشتن

جستو جویی لازم است....

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:32 توسط abjn|

چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند، اما خدا را نمی شناسند، بواسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند ... .

نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:31 توسط abjn|

حضرت علی علیه السلام :

هنگامی که از چیزی میترسی ، خود را در آن بیفکن ، زیرا گاهی ترسیدن از چیزی ، از خود آن سخت تر است .

نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:29 توسط abjn|

چه تقابل عجیبی ست ...

به دنیا می آییم ولی به آخرت می رویم ؛

آری برای رسیدن به آخرت باید از دنیا گذشت ... 

نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:28 توسط abjn|

تبعید کرده ام


دلتنگی هایم را از کـُنج آغوشم

به گوشه ای از دفتر خاطرات این روزها...


آغوشم لبریز از مـهر تـوست

جایی برای دلتنگی نیست ...

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:27 توسط abjn|


پشت سرت به جای اشک، یه کاسه آب میریزم

حالا که رفتنی شدی، سفر به خیر عزیزم

این آخرین خواهشمه، مواظب خودت باش

اونی که جامو میگیره، جوونیتو بزار پاش

کی گفته نفرین میکنم، غصه به تو حرومه

خوشبختیه تو گل من، همیشه آرزومه

عکس منو پاره بکن، یه وقت اونو نبینه

خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:25 توسط abjn|

به سلامتی نتایج کنکور هم نیومد...

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 9:6 توسط abjn|

خدایا!

خورشید را به من قرض میدهی ؟

از تو كه پنهان نیست

سرزمین خیالم سالهاست یخ بسته است...

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:55 توسط abjn|

کاش میشد اشک را تهدید کرد
فرصت لبخند را تمدید کرد

کاش میشد از میان لحظه ها
لحظهء دیدار را تجدید کرد

کاش میشد لحظه ها را پس گرفت
کاش میشد از تو بود و با تو بود

گاش میشد در تو گم شد از همه
کاش میشد تا همیشه با تو بود

کاش فردا را کسی پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند

کاش ساعت را بمیراند به خواب
ماه را بر شاخه آویزان کند

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:46 توسط abjn|

امام حسین ع بیشتر از آب تشنه لبیک بود

 

افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را

 

نشانمان داده اند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیده اند.

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:40 توسط abjn|

هیچ چیز را چشم بسته قبول نکنید

حتی سخنان بزرگان را

بزرگمهر که میگفت : " سحرخیز باش تا کامروا شوی "

دروغ میگفت ؛ باور نکنید !

دور و بر ِ ما ، سحرخیزها

یا کله‌پز شدند یا نانوا .

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:31 توسط abjn|

راه بس سخت و ناهمگون است

میان جهنم و بهشت گیر کرده ام!

مرا چه شده؟ چیزی میخواهد مرا به قهقرا ببرد!

نمی گذارم

نه! من ورای همه چیز هستم

ورای خوبی و پلیدی

ورای زشتی و زیبایی

آن سان که نور حقیقت چشمها را کور می کند من همینجا زانو خواهم زد

الفبای زندگی را از نو خواهم نوشت!

من به دنیا خواهم آمد!

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:30 توسط abjn|

خداوندا × نان ازتو میخوریم و فرمان از شیطان میبریم،مارا ببخش

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:20 توسط abjn|

مترسک...!!!

آنقدر دستهایت را باز نکن ...

کسی تو را در آغوش نمیگیرد

ایستادگی همیشه تنهایی می آورد
....

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:19 توسط abjn|

پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را رو

به حقیقت بگشایم ....

خدایا ...

یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی

است، درآسمان آبی عشق تو پرواز دهم ......

خدایا ....

پروردگارا...یاریم کن که شوق پروازراهمیشه درخود زنده نگه دارم .....

خدایا ....

توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن

و رها شدن درگرداب فراموشی وسر درگمی است...

پس توای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم

تابتوانم روز به روز به تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر

شوم ...........

خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه

آنچه باشم که تومی خواهی ...

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:17 توسط abjn|

تا به کی اندر نماز و بی نیاز
تا به کی غرق نیاز و بی نماز

تا به کی محروم از فیض ازل
تا به کی محبوس زندان امل

تا به کی در محضر حق بی حضور
تا به کی خاموش در دریای نور

شو غریق بحر عرفان در نماز
هرچه خواهی کن طلب از بی نیاز

با عروجت پرده ها را پاره کن
کشف سر و ستر و هر بیگانه کن

منبع فیض ازل باشد نماز
پس کنار سجده گاهت دل بباز

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:16 توسط abjn|


آخرين مطالب
» من همونی...
» اشتبـــاه از مــن بــود...
» دو خط
» خدایا
» سال هاست
» نفس می کشم
» فقط تو
» بگذار....
» امامم

Design By : Pichak

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

دریافت کد آپلود سنتر